انگشت تاکیدم رو گرفتم سَمتشو بِهش گفتم: خوب بودن یک خصلته؛ خوب شدن یک نعمته؛ و بَد بودن و بَد شدن یک بیماری؛ همیشه یادت باشه که هیچ انسانی توی زندگی، بَد به دنیا نمی‌آد، بلکه بَد بودن رو این‌جاست که یاد می‌گیره؛ زمانی که یک انسان به دنیا می‌آد هیچ‌تعریفی از واژه‌ی بَد توی ذهنش نیست، در واقع ذهن مثل یک نوارِ خالی می‌مونه که براساس چیزهایی که از دورِوَرِش دریافت می‌کنه افکارشو شکل می‌ده؛ به طور کلی می‌شه این‌طور بیانش کرد که، بَد موقعی بَد می‌شه، که توی ذهنِ ما آدما بَد شِکل بگیره. هر آدمی زمانی که خودشو می‌شناسه تحتِ تاثیرِ یک‌سِری قوانینِ کُلی قرار می‌گیره که این قوانین رفته‌رفته براساسِ شرایطِ خانوادگی که دَرَش بزرگ‌شده خودشو نشون می‌ده. به عنوانِ مثال می‌شه به مسئله‌ی حجاب توی خانوم‌ها اشاره کرد؛ توی یک خانواده‌ای به مسئله‌ی حجاب خیلی بها داده می‌شه و توی خانواده‌ی دیگه‌ای، بود و نبودش هیچ‌فرقی برای اهالی خونه نداره.
بهش گفتم: بعضی وقتا پیش می‌آد که انسان توی یک شرایطی قرار می‌گیره که هیچ‌ربطی به شرایطِ خانوادگی یا مسائلی که دورِوَرِش اتفاق می‌افته نداره؛ بلکه طرف با توجه به تجربه‌ای که به دست می‌آره و احساسی که اون لحظه تجربه می‌کنه یک‌سِری قوانینِ جَدیدی رو تویِ خودش شکل می‌ده که این قوانین از دید بقیه می‌تونه "بَد" لقب داده بشه! دوستی داشتم که چندین سال به یک دُختر علاقمند بود و علاقه‌ی شدیدی به اون دُختر داشت، بعدِ چندین‌سال، یک‌دفعه دختره ازدواج کرد و رفت! اتفاقی که اون لحظه افتاد خوشبخت‌شدن یک جوون بود، مثلِ خیلی‌های دیگه، ولی شوکی که اون لحظه به دوستم وارد شد دنیایی رو براش ساخت که همه‌ی آدم‌ها رو به یک‌باره برای اون سیاه و سفید کرد! اون هیچ‌وقت دیگه مثلِ گذشته نبود، زیاد نمی‌خندید، زیاد با مَردم ارتباط برقرار نمی‌کرد و تبدیل شده بود به یک انسانِ بَدبین که همه‌چیز رو از نگاه ناامیدانه تحلیل و بررسی می‌کرد. می‌دونی، خیلی مسخره است که بشینی زیرِگوشِ این آدم‌ها و از زیبایی‌های زندگی براشون بگی، در صورتی که اون فرد یک‌روزی خودش خوب بوده و یک‌روزی این‌حرفارو برای دیگران دیکته می‌کرده!
وقتی عمیقا به این تفکر برسی که بعضی شکست‌ها چطور توی وجود بعضی‌ها انقلاب می‌کنه، وقتی درک کنی که چطور یک آدم، نقابِ بَد بودن رو جایگزین خوب بودنش می‌کنه، عمیقا خواهی فهمید که بعضی آدم‌ها خودشون نخواستن که بَد باشن، بلکه شرایط کاری با اون‌ها کرده که رَفته‌رَفته به این حس سوق پیدا کردن! بفهم که بعضی چیزا ذاتی نیست، بلکه اکتسابی و توی طولِ زمان خودشو نشون داده؛ بعضی چیزا شاید از دید تو بَد باشه، ولی یادت باشه که بَد بودن فقط یک بیماریه؛ پس اگر می‌خوای کمک باشی، هیچ‌وقت نصیحتش نکن؛ هیچ‌وقت قضاوتش نکن؛ هیچ‌وقت تبلیغاتِ خوب‌بودن رو براش نکن؛ دَرکِش کن، دَرکِش کن، دَرکِش کن و کُمکِش کن تا خودشو اصلاح کنه... شاید این‌طوری خیلی بهتر بتونی براش سودمند باشی.