با مَن، همانندِ یک حیوان رفتار کن! با من همانندِ یک حیوان رفتار کن، همانندِ کسی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، همانندِ کسی که دیگر معصومانه‌ای برای تداعی کردن ندارد، و کسی که همانندِ گُرگی زخمی، کُلِ جنگل را برای پایمال‌کردنِ خونت، به خاک و خون می‌کشد!

با مَن همانندِ یک حیوان رفتار کن؛ نه یک اهلیِ پای‌به‌پای یار، نه یک چهچه‌زن آزاده در قفس، نه یک پنجول‌کشِ مَلوسِ چشم آبی، و نه یک نگهبانِ واق‌واق‌تبارِ سُکوتِ نیمه‌شب؛ بلکه همانندِ کسی که صدای سوزناکش تنِ بی‌جانت را به لرزه در می‌آورد، و کسی که پا به پای قدم‌هایت قدم بر‌می‌دارد تا هر قدمش تو را یک‌قدم به سمتِ چیزی که تمام عُمر از آن واهمه داشتی رهنمود کند! بگریز و فرار کن! زیرا که در این‌جا صدای نفس‌های خوف‌انگیز موجودی به گوش می‌رسد که دندان‌های تشنه به خونت را از میانِ تاریکی صیقل داده است؛ بگریز و فرار کن، زیرا که حمله نکردن سریع نشانه‌ای از برای زمان است، برای تو، تا، تا آنجایی که در توان داری از آن محل دور شوی، زیرا که او از هیچ‌چیز به اندازه‌ی بازی با طعمه‌ی خویش لذت نمی‌برد.