ساعت 33:33 دقیقه به وقت جایی که توش نفس میکشم؛ شاید زمان بیشتر از بیست و چهار ساعت نباشه ولی این زندگیِ منه و من تعیین میکنم روز من باید چند ساعت باشه. میشه زمان رو به عقب برگردوند وقتی با حس لامست و انگشتان دستت عقربهها رو لمس میکنی، ثانیهها رو میشماری و هدفت رو توی ذهنت تکرار میکنی اما غافل از اینکه زمان همیشه با آدم رو راسته؛ اون همیشه به جلو حرکت میکنه، چه تو بخوای چه نخوای؛ دردناکتر از اون اینه که حتی وقتی داری به این خزئبلات فکر میکنی باز هم این تویی که داری زمان رو از دست میدی.
شاید مسخره به نظر بیاد، ولی جالبه بدونی وقتی داری بهش فکر میکنی، زمان برات جوری میگذره که انگار هیچوقت نمیگذره؛ کافیه یک لحظه ازش غافل شی انگار که جای باتری، توربو جا گذاشته باشن، چنان روزت شب میشه که فرصت هیچکاری رو بهت نمیده. میدونم خیلی به خودت مطمئن بودی؛ به خودت، به علمت، به تمام چیزهایی که فکر میکردی درسته و نظریهپردازا اثباتش کرده بودن، اما چطور میشه به بیست و چهار ساعت بودن زمان مطمئن بود وقتی اینقدر تناقض توی کار وجود داره؟ حتی اگر من یک توهمی محض باشم این رو عمیقا مطمئنم، توی دنیایی که برندهای چون خدا حرف اول رو میزنه، تو همیشه بازندهای؛ بازندهی ذلیلِ زمان!