بهش گفتم: هیچوقت توی زندگی به چشمات اعتماد نکن، اونا یاد گرفتن که همیشه زندگی رو به بهترین شکل برای انسان به تصویر بکشن، اما متاسفانه باید اینو دونست که چشمها سادهلوحترینِ جوارحِ انسانی محسوب میشن که به همهچیز به نگاه خوشبینی نگاه میکنن، آدما معمولا زمانی به زندگیشون بدبین میشن که تجربههای تلخی رو توی زندگی تجربه کرده باشن، در واقع این ذهنه که چشم رو مجبور به بدبین بودن میکنه، چون چشمها هیچوقت نمیتونن به واقع بد باشن. آدما در واقع مثل هندوانههای دربسته میمونن که نمیشه هیچجوره قضاوتشون کرد، حتی اگر حرکات و رفتارشونم به واقع ببینی نمیتونی بفهمی توی ذهن خرابشون واقعا چی داره میگذره. اونا فهمیدن برای اینکه بتونن یک نفر رو فریب بدن لزوما نیازی ندارن که کار بزرگی رو توی زندگی انجام بدن، تنها با فریبدادنِ چشمه که میتونن به همهی اهدافی که توی ذهنشون دارن برسن، اونجا بود که به این حقیقت انکار ناپذیر پی بردن که عقل آدمیزاد به چشمشونه.
روباه رو به شازده کوچولو کرد و گفت: آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند ولی تو نباید آن را فراموش کنی که جز با چشمِ دل نمیتوان خوب دید، آنچه اصل است از دیده پنهان است.