باور تو چیست، از واقعیتی که حقیقت است اما به یک‌باره برای تو گنگ تلقی می‌شود؛ باور تو چیست، از حرکت آخری که به نفع تو است اما به یک‌باره علیه تو تمام می‌شود. شاید می‌پنداری که مبادا لودگی را پیشه کار خود قرار داده‌ای که این‌گونه سرنوشتی تلخ برای تو رقم خورده است؛ شاید نیز می‌پنداری که مبادا سهوا خبطی کرده‌ای که این‌گونه شاه شطرنجت از یک سرباز فَکَسَنی ضربه خورده است. آری که این‌گونه است سوختن و تن دادن به سرنوشت تلخی که به دستان تو پاره‌پاره شده است؛ آری که این‌گونه است مُردن و جان دادن با تیرِ زهرآلودی که به دستان پلیدِ مَن روانه شده است. بازی را از بالا ببین تا دریابی چگونه فتنه‌ای، تو را گریبان گیر شده است؛ بازی را از سوی دیگر ببین تا دریابی چگونه قلبی، دلتنگِ دیدارِ روی تو شده است. هر چند این پایان بازی است، مُردگی با حرکت آخر تو آغاز شده است؛ هر چند این شروع دیگری است، فتنه‌گر با پایان تو آباد شده است.