فرزندم، دروغ بیماریِ عصر ماست؛ همیشه تو را به راستگویی تشویق کردهام تا آگاه باشی و بدانی که ذاتِ واقعی هر چیز در راستگویی نهفته است، اما امروز که تو را اینگونه سَربلند و سَرافزار میبینم و به عینه شاهد این هستم که چگونه برای شروعِ یک زندگیِ نو آمادهای، به تو وصیّت میکنم که دروغ را در این مرز و بوم اندوختهی راهت گردانی که در سرزمینی که درختانش در زمینهای شوره زار، رشد و نمو پیدا کردهاند به هیچعنوان آب روان و پاک جایی ندارد.
فرزندم، مَعذرت و عذرخواهی بلیتِ طلایی تو برای آمرزیده شدن است؛ تلاشت را در زندگی گستردهتر گردان تا هرگز مجبور نشوی برای رهایی از یک اشتباهِ بُزرگ به معذرت و عذرخواهی مُتوسل شوی؛ انسانهایی که در زندگی دوستت دارند هرگز نمیتوانند از چنین کلمهی بُزرگی برای آمرزیدهشُدنت چشمپوشی کنند، آنها تو را خواهند بخشید زیرا هرگز تاب و توان دیدنِ رُسوایی تو رو نخواهند داشت اما بدان و آگاه باش که اشتباهات پیدرپی در یک روز و استفادهی بیاندازه از این کلمه، نه تنها این کلمه را نزد فرد مقابل بیارزش میکند حتی باعثِ رُسواییِ بیاندازه تو در مقابل اشتباهاتِ بیحد و حصر تو خواهد شد.
فرزندم، وعدههایت را در زندگی جدی بگیر؛ بعضی از وعدهها جنبهی بینهایت دارند. زمانی که تو به کسی وعدهای میدهی و میگویی: "تو را خواهم دید" و یا "به تو خواهم داد" این وعدهها زمانِ مُشخصی ندارند و هر زمان در طول زندگیت میتوانند رُخ دهند، اما ذاتِ وعدههای بیپایان در واقع در دلِ طرفِ مُقابل پدید میآید، به اینگونه که هر چقدر در انجام این وعدهها تامل کنی و انجامش را به بعد مُوکول کنی، این وعدهها در دلِ طرفِ مُقابل هر روز بیشتر از قبل رنگ میبازد و میمیرد تا جایی که فرد در دلِ اَفکار خود میپندارد که وعدهی تو بر پایهی دروغ و کلک بنیاد شده است.