زَنگِ اِنشاء - اِپیزودِ آخر:
انسانها بهترین و خطرناکترین مُسکنهای روی زمینند؛ آنها به قدری آرامشبَخشند که آمادهای تمام روزت را در کنار آنها سِپری کنی و به قدری خطرناک و اعتیادآورند که نبودشان زندگیت را با خاک یکسان میکند. آنها در دسترسترین داروهای روی زمینند که میتوان به راحتی به آنها دسترسی پیدا کرد، بدون تجویز پزشک و یا حتی بدونِ مُراجعه به داروخانهها! برای آنها هیچ دوز خاص و هیچ بروشوری تعیین نشده است اما بیخوابی، کم اِشتهایی، اَفسردگی، تنگیِنفس و تَپشِ قَلب، کوچکترین عوارضی هستند که در نبودشان به بیمار دست میدهد. داروها بزرگترین جایگزینهای بَشری محسوب میشوند؛ هرگاه بیماری نتواند بیماریاش را با جایگزینکردنِ انسانِ دیگری معالجه نماید به سمتِ این داروها سُوق پیدا میکند. بیماران معمولا دردهای مُشابهای دارند؛ پزشکان از وجود این بیماریها آگاهند اما به جای اینکه اِنسانی را تجویز کنند برای بازارگَرمیِ خود، دست بر روی داروهای جایگزینشدهی ساختِ بَشر میگذارند.
اِمروز که این اِنشاء را مینویسم مَن نیز یکی از میلیونها بیماری هستم که از این بیماری مُزمن رَنج میبرم؛ پزشکان هیچ اُمیدی به بهبود هر چه بیشتر مَن ندارند و مَرا به مرگِ نه چندان دوری هشدار میدهند. درد واقعی همین است که مَن هم مانندِ همهی انسانها و مانندِ همهی بیمارانی که از این بیماری رنج میبرند میمیرم اما هیچکس نمیفهمد که دَردِ واقعیِ مَن چیست و در نهایت بر اَثرِ چه بیماری، مَن به این زندگی پایان میدهم...