دلخوشِ قمارِ زندگی هستی وقتی تاس رو میگیری توی دستتو با یک تکون شدید همشو میریزی روی زمین، به اُمید اینکه بخت باهات یار باشه و شِش در خونتو مُحکم بزنه، تا با صدای بلند -جوری که همه بشنون- داد بزنی: "نگفتم اِمشب شانس با منه"، اما حواست نیست که شانس هیچوقت مسیرِ زندگیتو تعیین نمیکنه، فقط یک فرصتِ دوباره بهت میده که شانستو امتحان کنی! مهره تویی که داری دائم دورِ خودت میچرخی و این زندگیه که داره دائم با تو و احساساتت بازی میکنه که گوشاتو با پَنبه پُر کنی و چشاتو به حقیقت ببندی تا نبینی چطور با هر بار تاس انداختن و دیدن نتیجه، زندگی هر دفعه چطور یک رو از احساساتتو به مَعرضِ نمایش میذاره؛ یک بار خشم، یک بار ناراحتی، بار دیگه لبخند و گاهی وقتا خوشحالی!
شاید واقعا باورت شده که شکست ناپذیری اما از من بشنو که آخرِ بازیها رو تنها مَرگه که مشخص میکنه؛ وقتی باختی گریه نکن، وقتیم که بُردی باور نکن؛ درسته پُشت هر سَختی گشایشی هست اما پشت هر بُردی هم شکستِ بزرگی هست، پس دِلخوش شانس و اِقبال و اینجور چیزا نباش، تنها قوی باش و مُحکم سَرِ جات وایسا که این قصه سَرِ درازی داره...