ظُهر هِنگام؛ دیالوگطوری؛ من و مادر
- گوشیتو نمیخوای عوض کنی؟ این چیه دست میگیری آخه، از قیافه افتاد!
- گوشیمو؟ مگه چشه؟! به این خوبی؛ مثل ساعت داره کار میکنه واسم!
- بگیر بفروشش یک گوشی لمسی بخر؛ الان هم سن و سالهای تو همشون گوشی لمسی دارن!
- ولی من از گوشی لمسی خوشم نمیآد، با همین راحتم!
- نخیرم باس گوشیتو عوض کنی و یک دونه نوشو بخری، حقوقتو که گرفتی میری یک گوشی نو برای خودت دست و پا میکنی!
- گیر نده توروخدا مادرِ من؛ من با همین گوشی خیلی راحتم، قصد عوض کردنشم ندارم؛ پولمم الکی واسه این چیزا خرج نمیکنم!
- ولی من از این گوشی خوشم نمیآد، بهت گفتم برو یک دونه نوشو بخر، بگو چشم!
- پس بگوو! نگو از قیافه افتاد و اینا، بگو من خوشم نمیآد!
- آره من خوشم نمیآد، برو یک گوشی لمسی بخر، دوست ندارم پسرم از این گوشیای درپیت دست بگیره!
- درپیت؟! اصلا میدونی چیه، من یا گوشی لمسی نمیخرم یا اگه بخرم آیفون میخرم!
- آیفون؟ چقدری هست پولش؟!
- بالای دو تومن!
- دو تومن؟! لقمه که میگیری اندازهی دهنت بگیر!
- اتفاقا خودم لقمه بزرگ میگیرم که نتونم بخورمش؛ اینطوری هیچوقت مجبور نمیشم گوشیمو عوض کنم!
درک نمیکنم آدمهایی رو که پول میدند واسه خرید گوشی مدل بالا! مگه ما کار خاصی به جز زنگزدن یا نهایتا پیامکدادن داریم؟ ملت فقط از داشتن گوشیِ لمسی مثل آیفون، یاد گرفتند که وایسند جلوی آینهی قدی و زرت و زرت از خودشون عکس یهویی بگیرند و بذارند توی اینستاگرام! بیشترشون فقط عکس گرفتن رو بلدند، هیچی از گوشی نمیفهمند و اصلا اسم اندرویدم به گوششون نخورده! چه خوبه که یکم مثل بقیه بودن رو بذاریم کنار و سعی کنیم مثل خودمون باشیم؛ برای خودمون ارزش قائل شیم و روی باورها و اعتقاداتمون استوار وایسیم؛ بذارید این ما باشیم که فرهنگی رو توی یک خونه یا خانواده جا میندازیم نه اینکه خودمون قربانی تغییر یک فرهنگ غربی باشیم؛ کی میخوایم بیدارشیم خُدا میدونه.