گرمای شدیدی حاکم بود؛ ما توی صَفِ بانکی برای اَنجام یک سری کارهای اداری ایستاده بودیم و توی موجی از شلوغی به این سمت و اون سمت کشیده میشدیم؛ توی این گیر و دار رو کردم بهش و گفتم: "تا حالا به تفاوت بین شُهرت و قُدرت فکر کردی؟ تا حالا فکر کردی این دو کلمه چقدر نسبت به معنا و مفهومی که دارن متفاوتند؟"، خندهای کرد و گفت: "مگه فرقی هم دارن؟!"، یک نگاهی بهش کردم و گفتم: آدما همیشه فکر میکنن که شُهرت سرگرمکُنندست و قُدرت مسئولیت میآره، اما اصلا اینطور نیست! اونا فکر میکنن که اگر کسی مَشهور باشه مورد توجه بقیه است و این موضوع خیلی میتونه براشون سرگرمکُننده باشه و در عوض فکر میکنن کسی که قُدرت داره حتما این مسئله، مسئولیت اونا رو زیاد میکنه اما در حقیقت اِتفاقی که میاُفته دقیقا خلاف این رو ثابت میکنه!
در نظر بگیر زمانی که تو مَشهور هستی تمام حرکات و رفتارت دقیقا توی چهارچوب اَفکار دیگران قرار میگیره؛ تو نمیتونی هر جایی بری و هر حرفی بزنی و اگر اِتفاقی برای کشورت بیفته و نسبت به این اِتفاق بیتفاوت باشی به شِدت از سَمتِ طرفدارانت مورد اِنتقاد قرار میگیری؛ از طرف دیگه در نظر بگیر که تو یکی از قُدرتهای مُهمِ مَدرسه هستی و کلّی از بچههای کلاس زیرِ دستت حضور دارن و برات نوچهگری میکنن؛ توی شرایطی که دچارشی تو هیچوقت با این قُدرت، فکری برای بهبود مُحیطِ مَدرسه نمیکنی، بلکه تمامِ انرژیتو میذاری تا خونِ بچهها رو توی شیشه کنی؛ خوراکیهاشون رو بخوری، پولاشون رو به جیب بزنی و چوب لاچرخ بدخواهات کنی؛ در حقیقت اِتفاقی که میاُفته بیانگر این موضوع هستش که قُدرت بیشتر از شُهرت سرگرمکنندست و شُهرت بیشتر از قُدرت مسئولیت میآره...
خیلی از چیزهای که توی زندگی ما آدما تعریف شده است در حقیقت زمین تا آسمون با چیزی که اِتفاق میاُفته مُتفاوته؛ اینکه ما چطور و با چه اُصولی زندگیِ خودمون رو پیش ببریم به خودمون مربوطه اما چه خوبه که اگر تعریفی توی زندگی ما جا اُفتادست که از دیدِ بقیه پنهون مونده، کمی نسبت به اَنجام اونکار با شعورتر باشیم؛ مطمئن باشید این با شُعوربودن زیاد راهِ دوری نمیره...